سعادت و خوشبختی بهشت، رویایی همه‌‌‌ی انسان‌ها و گمشده‌‌‌ی بشر است. هر کسی خوشبختی را در جنبه‌های مختلف جستجو می‌کند، بعضی از افراد خوشبختی را در مال و ثروت می‌بینند، بعضی دیگر در جاه و مقام و بعضی هم در علم و دانش آن را جستجو می‌کنند. امّا سؤال جدّی این است که خوشبختی واقعی چیست؟ و کجا می‌توان آن را یافت؟

کلمه‌‌‌ی سعادت در قرآن دو بار تکرار شده است.  یک بار با لفظ سعید در آیه ۱۰۵، هود «يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ» (روزى است كه چون فرا رسد هيچ‌كس جز به اذن وى سخن نگويد. آن‌‌‌گاه بعضى از آنان تيره‏ بختند و برخى نيكبخت)

بار دوم با لفظ (سُعِدوا) فعل مبني للمجهول (سوره‌‌‌ی هود، آیه‌‌‌ی ۱۰۸) «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» (و اما كسانى كه نيكبخت‏ شده‏‌اند تا آسمان‌ها و زمين برجاست در بهشت جاودانند مگر آن‌‌‌چه پروردگارت بخواهد كه اين بخششى است كه بريدنى نيست). 

کلمه‌‌‌ی (سعادة) از لحاظ لغوی به معنای خیر و شادی می‌آید. (معجم المقاییس اللغة؛ ج، ص ٧٥) 

و گفته شده سعادت به معنای هم‌‌‌یاری خدا برای انسان جهت رسیدن به خیر و خوبی است. (المعجم الوسیط، جلد ۱ ص ۴۳۰)

در این‌‌‌جا تعریف سعادت را از دیدگاه مربیان و  فیلسوفان مسلمان می‌آوریم. 

برخی تعاریف متخصصان تربیت و روان‌شناسان درباره‌‌‌ی سعادت و خوشبختی: 

 خوشبختی حالتی پیوسته و آمیخته با خرسندی، اطمینان، آرامش و خوشحالی است، که این حالت خود نتیجه‌ی دائمی باور به مثبت و خیر بودن ذات انسان، زندگی و سرنوشت است. 

١-خوشبختی در ایمان قلبی و قطعی به خدا، رضایت از خدا،  قضا و قدرش  و در صبر نهفته است و در  شعار پیوسته‌اش «إنا لله و إنا إليه راجعون» متجلی می‌شود. 

٢-خوشبختی حالتی ناشی از صلح انسان با خالق، خود و همنوعانش، همراه با پاکی، نور، نیکی، امیدواری و بردباری است. چنان‌‌‌چه خداوند می‌فرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَ» (طه:١٢٤) (و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى‌كنيم). 

٣-خوشبختی یعنی احساس امنیت نسبت به خود و آینده‌‌‌ی زندگی‌ات. (کتاب السعادة في الحياة، فيصل الشقيرات، ص ١٦) 

٤-خوشبختی، احساسی است لبریز از موفقیت، پیروزی، رضایت، اشباع و به کمال رسیدن، که انسان به صورت کلی آن را حس می‌کند و گاهی همانند برخی لذت‌ها بروز پیدا می‌کند و شاخص مهمی در برآورد نوع و کیفیت ارتباط انسان با پروردگار، خالق و رازقش به شمار می‌رود. (الموسوعة الفلسفية العربية، معين زيادة، ص ٩٧٩- ٩٧٨)

٥-خوشبختی حالتی ذهنی است که نتیجه‌ی تناسب موفقیت‌آمیز با هستی و تمام حقایق آن است. هم‌‌‌چنین نتیجه‌ی مفید و مؤثر بودن انسان و سهیم بودن وی در رفاه و خوشبختی دیگران است. (سبيلك إلى السعادة والنجاح، سمير شيخاني، ص ١٢٤)

٦-خوشبختی حالتی درونی لبریز از احساس راحتی، اطمینان و رضایت از خود و باور قاطع به تقدیر و تدبیر خدای سبحان است و تقریبا به صورت پیوسته و مستمر در درون انسان احساس می‌شود. ( دليلك الشخصي إلى السعادة و النجاح، إبراهيم بن حمد القعيد، ص ٣٧) 

سخنان برخی فیلسوفان مسلمان درباره‌‌‌ی خوشبختی: 

١)الکندی (١٨٥ ه.ق): وی همه را به رضایت در هر شرایطی فرا می‌خواند تا خوشبختی، خوشحالی و شادمانی تحقق یابد و هم‌‌‌چنین می‌خواهد با باور قلبی به برگرفتن اندازه‌ی لازم از ما یحتاج جسم و بدن  قانع باشیم، بدون اینکه بر از دست رفته‌ها حسرت بخوریم. 

٢)ابن سینا (٣٧٠ ه.ق): وی بر این باور است که انسان خوشبخت در دنیا، روز آخرت نیز خوشبخت خواهد بود، زیرا خوشبختی دنیوی اگر چه ارزش سعادت اخروی را ندارد، ولی راه رسیدن به آن است. 

و خوشبختی انسان در دنیا از دو نوع لذت‌ها تشکیل می‌شود: 

-لذت‌های حسی که مرتبط با شهوت جسم و بدن است. 

-لذت‌های معنوی که مرتبط با نیاز‌های نفس و درون آدمی است و برتر و ارزشمندتر است. 

و خوشبختی را این‌‌‌گونه تعریف می‌کند: 

بقای پایدار در خرسندی و شادمانی ماندگار، در جوار و کنار خدایی که آفریدن و امر کردن (قانون‌گذاری) از آنِ اوست. 

الموسوعة الفلسفية العربية، معين زيادة، ج ١/ ٤٧٨)

٣)ابن مسکویه (٣٣٠ ه.ق): سعادت و خوشبختی را در تحقق یافتن لذت‌های مادی و معنوی  در کنار هم و برخورداری از سلامت جسم و روح  می‌بیند. خوشبختی را به دو بخش تقسیم می‌کند که بخش مهم‌‌‌تر آن، خوشبختی اخلاقی است که زمانی انسان به آن دست می‌یابد که بر نیکی و خیر دائم و مطلق زندگی کند. 

ابن مسکویه در تعریف خوشبختی می‌گوید: خوشبختی یعنی به اتمام رساندن همه‌ی خیرات و خوبی‌ها و اهداف آن و به اتمام رساندن، یعنی رسیدن به مرحله‌ایی که ما به چیزی غیر از آن محتاج نباشیم. ( السعادة و التنمية الصحة النفسية، كمال إبراهيم مرسي، ج ١/ ٣١-٢٨) 

٤)اما حجت الاسلام ابو حامد غزالی (٤٥٠ ه.ق)، خوشبختی را در دست یافتن به لذت‌ها می‌داند، که آن را به دو بخش تقسیم می‌کند: 

الف: لذت‌های حسی و مادی که مرتبط با اشباع و برآورده کردن نیازهای جسم است. 

ب: لذت‌های درونی و معنوی که ارزشمندتر از لذت‌های مادی است و انسان از راه اشباع نیازهای درونی و نفسی، نیازهای اجتماعی و دینی به آن دست می‌یابد. 

غزالی خوشبخت‌‌‌تربن مردم در دنیا را کسی می‌داند که معرفت و آگاهی بیشتری نسبت به خداوند داشته باشد و خوشبختی حقیقی را در سعادت اخروی می‌بیند و از آن به خوشبختی دائم و پیوسته و شادمانی و سروری که غم و اندوه به آن راهی ندارد و علم و دانشی که جهل به آن رخنه نمی‌کند، تعبیر می‌کند. ( السعادة والتنمية الصحة النفسية، ج١/ ٢١- ٣١) 

خوشبختی از دیدگاه  فلاسفه 

سقراط می‌گوید: خوشبختی با حرکت در مسیر خوبی‌ها محقق می‌شود. 

افلاطون: خوشبختی را در سلامت نفس می‌داند و نه در سلامت بدن و سلامت نفس منظور برخورداری از  فضائلی مثل حکمت، شجاعت، پاکدامنی و عدل میباشد. 

ارسطو ملقب به «معلّم اوّل» معتقد است که خوشبختی بخششی از نزد خداست و انسان زمانی به آن دست پیدا می‌کند که در راه فضائل و انجام عمل خیر حرکت کند. (کتاب تحصیل السعادات. الفارابي ص ۴۹- ومجلة الجمعية الفلسفية المصرية، ص ٥٠- ٥١) 

بعد از بیان تعاریف ذکر شده از سعادت و خوشبختی به این نتیجه می‌رسیم که خوشبختی در حقیقت یک پدیده‌‌‌ی معنوی است که قابل لمس و مشاهده‌‌‌ی عینی نیست‌ و حالتی درونی است که در صفای دل، آرامش قلب، آسایش وجدان خود را نشان می‌دهد. این حالت را در کلام بعضی از پیشینیان می‌توان یافت که حال روحی خود را این‌‌‌چنین توصیف می‎کنند. 

یکی از آن‌‌‌ها می‌گوید: ساعات و اوقاتی بر من می‌گذرد که با خودم می‌گویم: اگر بهشتیان در اوضاع و احوالی که اینک من دارم به‌‌‌سر برند، به‌‌‌راستی که چه زندگی پاک و خوبی دارند. 

و دیگری می‌گوید: به راستی که ما در خوشبختی به‌‌‌سر می‌بریم که اگر پادشاهان از آن باخبر می‌شدند، برای به‌‌‌دست آوردنش برروی ما شمشیر می‌کشیدند. (نقش ایمان در زندگی، یوسف قرضاوی، ص ۱۳۴) 

سید قطب این حالت روحی و معنوی را این‌‌‌چنین برای خواهرش توصیف می‌کند و می‌گوید: خواهرم، بارها امتحان کرده‌ام و برایم مسلم گشته است که در این دنیا، هیچ چیزی به پای لذت‌های روحی ناشی از دلداری دادن کسی و شاد کردنش و یا اعتماد و امید در دل او افکندن نمی‌رسد، لذتی که با تمام وجود آن را احساس می‌کنیم. . این لذت، طعم و مزه‌ایی آسمانی دارد که مشابه آن در زمین نیست. گویی پاسخی است به ندای آن گوهر آسمانی که در سرشت ما، جای دارد و بی‌نیاز از پاداش است. چون خود آن لذت، برترین و بهترین پاداش‌ها است. (نامه‌‌‌ی سید قطب به خواهراش آمنه، مترجم، جلال معروفیان، ص ۴۲)

اما سؤالی که در این‌‌‌جا مطرح می‌شود این است که خوشبختی را چگونه می‌توان یافت؟ 

مولوی در ابیاتی زیبا به یکی از عوامل خوشبختی اشاره کرده است و می‌گوید: 

هر که آخر بین‌تر، او مسعودتر

هر که آخربین‌تر، او مطرودتر

مولوی عاقبت‌‌‌اندیشی و نگاه به سرای آخرت را عامل سعادت و خوشبختی می‌داند. 

او می‌گوید: هر چه باوربه آخرت قوی‌تر باشد، انسان احساس خوشبختی بیشتری خواهد کرد. 

یکی از عواملی که قلب انسان را دچار دل‌‌‌نگرانی و حالتی از اضطراب می‌کند، زمانی است که شخص احساس کند، سعی و تلاش او در دنیا به هدر می‌‌‌رود و سختی و گرفتاری‌هایی که متحمل می‌‌‌شود بی‌پاسخ می‌‌‌ماند. خداوند در پاسخ در آیات متعدد بیان می‌‌‌کند که هیچ عمل انسان گم نخواهد شد. 

«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (سوره‌‌‌ی زلزال/٧و٨) (پس هر كه هم‌‌‌وزن ذره‏‌اى نيكى كند [نتيجه‌‌‌ی] آن را خواهد ديد و هر كه هم‌‌‌وزن ذره‏‌ایی بدى كند [نتيجه‌‌‌ی] آن را خواهد ديد. )

یا در وصیت لقمان به فرزندش این‌‌‌چنین می‌گوید: «يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» (لقمان، آیه‌‌‌ی ۱۶) (اى پسرك من اگر [عمل تو] هم‌‌‌وزن دانه‌‌‌ی خردلى و در تخته ‏سنگى يا در آسمان‌ها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‌‏آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است. )

یا در جایی دیگر می‌فرماید همه‌‌‌ی عملکرد انسان مانند فیلمی نمایش داده می‌شود و هیچ چیزی فروگذار نخواهد شد. 

«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (سوره‌‌‌ی آل عمران، 30) (روزى كه هر كسى آن‌‌‌چه كار نيك به جاى آورده و آن‌‌‌چه بدى مرتكب شده است، حاضر شده مى‌يابد و آرزو مى‌كند كاش ميان او و آن [كارهاى بد] فاصله‏‌ایی دور بود و خداوند شما را از [كيفر] خود مى‏‌ترساند و [در عين حال] خدا به بندگان [خود] مهربان است. )

امثال این تعابیر در قرآن بی‌‌‌شمار داریم که به همین مقدار بسنده می‌کنیم. 

 قرآن در مورد  طبیعت و سرشت انسان، به یک نوع حالت روحی و روانی و عدم ثبات شخصیتی اشاره می‌کند و می‌‌‌فرماید: تنها کسانی می‌‌‌توانند از این حالت جزع و فزع بیرون بیایند و به آرامش برسند که به روز جزا ایمان دارند و از عذاب پروردگار بیمناکند.  

«إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» (سورهی المعارج، ١٩ – ٢١) (به‌‌‌راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‏‌‌‌تاب] خلق شده است. چون صدمه‏‌اى به او رسد عجز و لابه كند و چون خيرى به او رسد، بخل ورزد. )

«وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ * وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» (سوره‌‌‌ی المعارج، ٢٦ – ٢٧) (و كسانى كه روز جزا را باور دارند و آنان كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند. )

و مفهوم سعادت و خوشبختی را در گفتگوی بین ساحران فرعون و فرعون می‌توان یافت. زمانی که فرعون به آن‌‌‌ها وعده‌‌‌ی پاداش مادی می‌دهد، اما ساحران باور به خدا و اندیشه‌‌‌ی رجوع به پیشگاه خدا، آن‌‌‌ها را آن‌‌‌چنان منقلب کرده بود که از هیچ تهدیدی ابایی نداشتند. 

گفتگو بین آن‌ها را خداوند این‌‌‌گونه به تصویر می‌کشد: 

«فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ» (سوره‌‌‌ی شعراء، آیه‌‌‌ی ۳۸ تا ۵۱) (پس ساحران براى موعد روزى معلوم گردآورى شدند و به توده‌‌‌ی مردم گفته شد، آيا شما هم جمع خواهيد شد؟ بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند: آيا اگر ما غالب آييم واقعا براى ما مزدى خواهد بود؟ گفت: آرى و در آن صورت شما حتما از (زمره‌ی) مقربان خواهيد شد. موسى به آن‌‌‌ها گفت: آن‌‌‌چه را شما مى‏‌اندازيد، بيندازيد. پس ريسمان‌ها و چوبدستى‏‌هايشان را انداختند و گفتند: به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم. پس موسى عصايش را انداخت و به‌‌‌ناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند، بلعيد. در نتيجه ساحران به حالت‏ سجده درافتادند و گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، پروردگار موسى و هارون. گفت: (آيا) پيش از آن‌‌‌كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد، قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست،‏ حتماً  دست‌ها و پاهاى شما را از چپ و راست‏ خواهم بريد و همه‏‌ی شما را به دار خواهم آويخت. گفتند: باكى نيست، ما روى به سوى پروردگار خود مى‌آوريم. ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد زیرا که ما نخستين ايمان‏ آورندگان بوديم. )

وقتی فرعون ساحران را تهدید به مرگ آن‌‌‌هم به شکل بدی می‌کند، پاسخ ساحران زیبا و دلنشین است که به نظر می‌آید معنا و مفهوم واقعی سعادت و خوشبختی را ترسیم می‌کنند. آن‌‌‌جا که می‌گویند: 

«لا ضیر انا الی ربنا منقلبون» و در سیاقی دیگر سخنان این عده را با تفصیل بیشتر بیان می‌کند. آن‌ها مقام فرعون را به شدت ناچیز انگاشته و فرصت و موقعیت راه یافتن به دربار او را در قیاس به آن‌‌‌چه از حقیقت و قدرت خدای متعال به دست آورده‌اند، بی‌ارزش می‌دانند. 

«فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى*قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى*قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا*إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى*إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَ*وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَ*جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّ» (آیات ۷۰ تا ۷۶ سوره‌‌‌ی طه) (پس ساحران به سجده درافتادند، گفتند: به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم. [فرعون] گفت: آيا پيش از آن‌‌‌كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد، قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس بي‏شك دست‌هاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مى‌كنم و شما را بر تنه‌هاى درخت‏ خرما به دار مى‏آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت‏تر و پايدارتر است. گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است، ترجيح نخواهيم داد. پس هر حكمى مى‏‌‌‌خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم مى‏رانى. ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است. در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود، جهنم براى اوست در آن نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏‌يابد و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آن‌‌‌ها درجات والا خواهد بود.  بهشت‌هاى عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، جاودانه در آن مى‏‌مانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد.)

و هم‌‌‌چنین مفهوم سعادت و خوشبختی را می‌‌‌توان در درخواست همسر فرعون یافت. آن‌‌‌جا که با وجود برخورداری ایشان از نعمت و امکانات مادی به فراخور بودن در جایگاه همسر فرعون، از خداوند می‌خواهد که در نزد خودش خانه‌ایی بسازد درواقع خانه و قصر فرعون او را  نفریفت. 

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (التحريم: ١١) (و براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مثل آورده است، آن‌‌‌گاه كه گفت: پروردگارا پيش خود در بهشت‏ خانه‏ایی برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. )

تقدیم کلمه‌‌‌ی «عِنْدَكَ» بر «بَيْتًا» اشاره‌‌‌ی ظریفی به این‌‌‌ است که در جوار خدا بودن به خانه‌‌‌ایی در بهشت ارجحیت دارد. 

دعای زن فرعون و موقعیت او، نمونه‌‌‌ی برتری یافتن بر کالاهای زودگذر زندگی دنیا در دل‌انگیزترین و دلرباترین شکل خود است. او زن فرعون بود، فرعونی که از بزرگ‌‌‌ترین شاهان آن روزگار بود. خوش‌ترین مکان و پرنعمت‌ترین جایی که زنی در آن به هر چه می‌خواست دست می‌‌‌یافت، ولی این زن، در پرتو ایمانی که داشت بر همه‌‌‌ی این‌ها برتری گرفت و والائی یافت. این نمونه‌‌‌ی والائی است که انسان بتواند از همه‌‌‌ی این تأثیرگذارها، پیوندها و رابطه‌ها، سدها و مانع‌ها و از همه‌‌‌ی این نداها و فریادها ببرد و تنها و تنها از آن خدا بشود و برای خدا کار بکند و بیاید و برود. (تفسیر فی ظلال القرآن، ترجمه خرمدل، جلد۶، ص ۴۰۴) 

مومن آل فرعون هم نمونه‌ایی دیگر از شخصیت خیرخواهی و  دلسوزانه است  که باور به قیامت او را به حرکت وا می‌دارد. قرآن از این شخصیت این‌‌‌چنین یاد می‌کند. 

«وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» (القصص: ٢٠) (و از دورافتاده‏‌ترين [نقطه] شهر مردى دوان دوان آمد و گفت: اى موسى سران قوم درباره‌‌‌ی تو مشورت می‌كنند تا تو را بكشند پس از شهر خارج شو، من قطعاً از خيرخواهان توام. )

قرآن علت ناصح و دلسوز بودن این شخص را در باورمندی ذکر می‌کند، که در فراز دیگر قوم خود را نصیحت می‌کند و آن‌ها را به ناپایداری زندگی دنیا و ابدی بودن سرای آخرت متوجه می‌سازد و می‌گوید: 

«وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ * يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ» (غافر ٣٨–٣٩) (و آن كس كه ايمان آورده بود، گفت: اى قوم من مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم. اى قوم من اين زندگى دنيا تنها كالايى [ناچيز] است و در حقيقت آن آخرت است كه سراى پايدار است. 

در مصرع دوم بیت مولوی اشاره دارد به این‌‌‌که: 

هر که آخربین‌تر، او مطرودتر 

یعنی هر که به دنبال لذایذ و شهوت‌های نفسانی خود برود از سعادت و خوشبختی دورتر می‌شود. بنابراین قران تمایلات انسان را به سوی ارزش‌‌‌های برتر و مفاهیم ماندگارتر جهت می‌بخشد و به انسان وعده‌‌‌ی رزقی را می‌دهد که هم ارزشمندتر و هم ماندگارتر باشد. 

«وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى» (طه:١٣١) (و زنهار به سوى آن‌‌‌چه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم (و فقط) زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم ديدگان خود مدوز و [بدان كه] روزى پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.)

«سید قطب» در معانی رزق می‌گوید: کلمه‌‌‌ی رزق معنایش بسیار وسیع‌تر، کاربردش لطیف‌تر و دلالتش دقیق‌تر از معنی ظاهری آن است که به هنگام ذکر آن به اذهان مردم عادی القا و متبادر می‌شود. رزق تنها منحصر به مال، طعام، نوشیدنی، لباس، مسکن، و متاع‌های مادی نمیشود، بلکه شامل همه‌ی آن چیزهایی است که نصیب انسان می‌شود، از قبیل: تندرستی، شادی، اولاد، توفیق بر انجام نیکی و خیر. (مبانی تفکر اسلامی، سید قطب، ترجمه‌‌‌ی ابوبکر حسن زاده، ص ۴۱۴) 

در فرازی دیگر قرآن نگاه ما را در تفسیر خوشبختی اصلاح می‌کند. آن‌‌‌جا که بعضی در تفسیر خوشبختی فکر می‌کنند، خوشبختی واقعی برخورداری از اموال زیاد می‌باشد و می‌فرماید: 

 «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» (التوبة: ٥٥) (اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نياورد، جز اين نيست كه خدا مى‏‌خواهد در زندگى دنيا به وسيله‌‌‌ی اين‌ها عذابشان كند و جانشان در حال كفر بيرون رود.)

عذاب و شکنجه‌ایی که در این آیه مطرح می‌شود، همان سختی‌ها، فشارها و ناراحتی‌های روح، غم و غصه‌ها و دردها و بیماری‌هایی است که انسان در این زندگی دنیا با آن‌ها دست به گریبان است.(نقش ایمان در زندگی، ص ۱۲۷) 

در حدیثی که از پیامبر روایت شده است، تصویری روحی از تاثیر نگاه و باور به آخرت بر روح و روان انسان و حالت روحی کسانی که دنیا را محل آرزوهای خود قرار داده‌اند، ترسیم می‌شود. «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَنْ كَانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ، وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ، وَمَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَفَرَّقَ عَلَيْهِ شَمْلَهُ، وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قُدِّرَ لَهُ» [الحديث رواه الترمذی٢٤٦٥]

ترجمه: کسی که آخرت را همّ و غم خویش قرار دهد، خدا بی‌‎نیازی و دولتمندی را در دلش جای می‌دهد و پراکندگی‌هایش را فراهم می‌آورد، در حالی‌‌‌که او از دنیا روی گردانیده است، دنیا به‌‌‌سراغ او می‌آید. امّا، کسی که دنیا را محل توجه خود قرار دهد، خدا فقر و بینوایی را همواره در برابر چشمانش می‌گذارد و سر و سامانش را برهم می‌زند و آخر  سر هم از دنیا بیش از از آن اندازه که قدر او است، به او نمی‌رسد. 

ژان ژاک روسو در یکی از پندهای حکیمانه خود به فرزندش می‌گوید: اگر می‌خواهی خوشبخت و عاقل زندگی کنی، قلب خود را فقط به زیبایی‌های فنانا پذیر وابسته کن. (اصول تربیتی در داستان‌های‌های قرآن، ص ۱۴۱)

و نکته‌‌‌ی آخر: 

یکی از ابزارهای عملی سعادت و خوشبختی در زندگی دنیا، این است که شخص به دنبال ایجاد سعادت و خوشبختی دیگران باشد. با این نگاه که خوشبختی ما ارتباط مستقیم با خوشبخت کردن دیگران دارد. آن‌‌‌چنان که گفته شده: 

«من تسبب في سعادة إنسان تحقّقت سعادته»

کسی که در راستای سعادت و خوشبختی دیگران قدم برمی‌دارد، خوشبختی خودش محقق خواهد شد. 

در پایان خاطره‌ایی از موسس حرکت «اخوان المسلمین» ذکر می‌‌‌کنم و موضوع را به پایان می‌برم. 

در سال آخر تحصیل در دانشکده دارالعلوم از حسن البناء و همه‌‌‌ی همکلاسی‌هایش خواسته شد که مقاله‌ای در ارتباط با پرسش زیر بنویسند: مهم‌‌‌ترین آرزوی خود را پس از پایان تحصیلات، توضیح دهید. 

حسن البناء این‌گونه آغاز نموده و می‌گوید: من بر این باورم بهترین انسان‌ها آن‌هایی هستند که سعادت و خوشبختی خود را در سعادتمند نمودن و ارشاد و هدایت مردم می‌بینند. (اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت و جهاد، نویسنده: یوسف قرضاوی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی- ص ۶۹) 

خداوند سعادت و خوشبختی واقعی رو نصیب همه بگرداند.